موضوع: رابطه قضا و قدر با جبر و اختیار
الهیات فلسفی
جناب آقای دکتر حسینی شاهرودی
پژوهشگر: ریحانه شایسته
چکیده
یکی از مسائل مهمی که ذهن بشریت ، بخصوص اندیشمندان مسلمان را به خود مشغول کرده است ، مساله قضا و قدر و رابطه آن با جبر و اختیار است .
نظریات مختلف و گاها متضادی در این زمینه ارائه شده است که این نظریات با نوع نگرش افراد به موضوع جبرو اختیار و همچنین با نوع دیدگاه آن ها یه مساله جبر و اختیار ، رابطه مستقیمی دارد .
در قران ، هم آیاتی در موضوع قضا و قدر الهی و هم آیاتی در زمینه اختیار انسان وجود دارد که با تفسیر درست این آیات می توان بین قضا و قدر الهی و اختبار انسان پیوند مناسبی برقرار کرد.
از جمله نظریاتی که در ابن باب وجود دارد نظریه اشاعره است که بر طبق آن قضا و قدر از دلایل اعتقاد به جبرگرایی دانسته شده است ؛اما بر خلاف آنان معتزله در مساله قضا و قدر جانب اختیار را گرفته و شیعه نیزدر این میان معتقد به امربین الامرین شده ، به شکلی که نه مستلزم جبر اشاعره شود و نه مستلزم شرک معتزله گردد .
شیعه بر اساس اصل بداء و همچنین نگاهی که به سرنوشت حتمی و غیر حتمی دارد ، توانسته تفسیر مناسب تری نسبت به بقیه آراء در مساله قضا و قدر و رابطه آن با جبرو اختیار ارائه دهد .
کلید واژه : قضا ، قدر ، جبر ، اختیار، خدا ، انسان ، ماتریالیست ها، عرفا ،متکلمان ، شیعه ، معتزله ، اشاعره ، اصل بداء ،سرنوشت حتمی و غیر حتمی.
مقدمه
در این تحقیق سعی کردم ابتدا هر یک از معانی قضا ، قدر ، جبر و اختیار را به صورت جداگانه مورد بحث قرار داده و معنای اصطلاحی و لغوی آن را به صورت خلاصه بیان کنم .
سپس قضا و قدر و جبر و اختیار در افق آیات مورد بررسی قرار گرفته و در قسمت اصلی تحقیق آراء و نظریات مختلف در باب رابطه قضا و قدر با جبر و اختیار ، در هشت بیان به صورت اجمال بیان شده است.
در آخر هم به دو نکته اساسی در باب این موضوع پرداختم که یکی سرنوشت حتمی و غیر حتمی است و دیگری اصل بداء می باشد .
امیدوارم این تحقیق مورد توجه شما استاد کرامی قرار گیرد
برای روشن شدن مطلب همان طور که گفته شد ، باید در ابتدا توضیحی کوتاه ، در باب معانی اصطلاحی و در بعضی موارد ، معانی لغوی ارائه شود.
* جبر و اختیار
مسأله جبر را شاید نخستین بار ارسطو مطرح کرده باشد و البته به گفته برخی دانشمندان نخستین بار این مسأله در میان فلاسفه و حکمای هند مطرح بوده و پس از آن دانشمندان بصری ، این مسأله را مورد بحث و بررسی قرار دادند ، تا اینکه در500 سال قبل از میلاد دامنه علوم و معارف به سرزمین یونان کشیده شد .
آن گونه که از سخنان سقراط و شاگردانش استنباط می شود ، آنها در این مسأله جانب جبر را گرفته اند و اختیار را از انسان سلب کرده اند.
1- نظریه جبر:
به طور کلی در میان دانشمندان قدیم و جدید دو طرز تفکر درباره جبر و به عبارت دیگر « این که اعمال و رفتاری که انسان انجام می دهد براساس اختیار نیست » وجود دارد.
الف - نظریه ماتریالیست ها :
آن ها معتقدند که جهان هــستی بر اساس یک نظام علی و معلولی است که هر علتی ، معلولی دارد و هیچ امری تصادفی نیست ؛ اگر معلولی را هم بدون علت دیدیم دلیلش آن است که ما از علت آن آگاهی نداریم نه این که آن معلول علتی ندارد ؛ و آنها با همین مقدمـه اراده و اختیـار انسان را محکوم عوامل ذهنی و خارجی کـــرده اند.
ب : نظریه اشاعره و جهمیه :
این ها در نقطه مقابل ماتریالیست ها هستند . زیرا که عموما نظام علی و معلولی را در جهان آفرینش قبول ندارند و تنها عامل پیدایش پدیده ها را اراده الهی می دانند و طبق این عقیده افعال ارادی که ما به انسان منتسب می کنیم را ، معلول مستقیم خواست خداوند قلمداد می کنند و می گویند که اراده انسان هیچ گونه علیتی در پیدایش اعمال او ندارد و تنها هنرش این است که « کالحجر جنب الانسان » ، مقارن اراده الهی وجود دارد. به همین دلیل معتزله و امامیه ، اشاعره را جبریه می خوانند.
البته اشاعره را در برابر جهمیه باید جبریه متوسطه نامید ، زیرا متکلمان جهمی افعال انسان را مخلوق خداوند می دانند و از انسان هر گونه قدرتی را سلب می نمایند و او را به منزله جمادات می پندارند و این گروه همان طور که می بینید جبری محض اند .
در این تحقیق مجالی برای رد و شرح نظریات جبری گراها وجود ندارد اما به طور خلاصه نظریات آن ها از راه نگاه به وجدان و فطرت وناسازگاری با اصل عدالت و ناسازگاری با موازین اخلاقی واجتماعی رد می شود .
2- نظریه معتزله :
معتزله می گویند خداوند انسان را آفریده و به او اختیار داده است و پیامبران را فرستاده است تا او را هدایت کنند و راه صحیح از غلط را به او نشان دهند و در این صورت است که عذاب و عقاب و ثواب معنی پیدا می کند و تکلیفی که به انسان داده می شود قابل توجیح است .
معتزله را به خاطر داشتن چنین عقیده ای قدری یا تفویضی می گویند .
3- نظریه شیعه :
اعتقاد شیعه به « امربین الامرین » معروف شده است .
ملاصدرا می گوید : خداوند انسان را خلق کرده و به او اختیار داده است و آن چه انسان به اختیا ر خود انجام می دهد مستند به خداوند نیز هست . هنگامی که به انسان و رفتار او بنگریم افعال او از روی اختیار است ولی چون سلسله علل ومعلولات جهان را ملاحظه کنیم که همه چیز را خدا آفریده و سلسله نظام که انسان در کار خویش رها نیست و قدرت او در طول قدرت خداوند است و اختیار او با اراده و اختیار حق تعارضی ندارد.
4- نظریه عارفان :
آن ها معتقدند که رابطه حق و خلق از نوع رابطه علت ومعلول نیست ، بلکه رابطه باطن و ظاهر است . آن ها بر اساس عقیده وحدت وجود و موجود که زیر بنای اندیشه صوفیه آن ها است ، جهان هستی را پنداری بی حقیقت می شمارند و در نتیجه اختیار را هم که متفرع بر آن است نه تنها منکر می شود ، بلکه معتقد به آن را دوگانه پرست و گبر می دانند ؛ زیرا چنین کسی او و من گفته و خود را در برابر هستی مطلق دیده وسپس به مفاد جمله « لا موثر الوجود الا الله » تنها حق تعالی را موثر در دار وجود می شمارند و نسبت کارها را به انسان ، مجازی و صوری معرفی می کنند .
* قضا و قدر
کلمات قضا و قدر وقتی به صورت جداگانه مطرح می شود دارای معنای خاصی است و وقتی این دو کلمه با هم عنوان می شود ، غــالبا منظورمان از آن ها « سرنوشت » است ، یعنی حوادث وپدیدهای عالم که در کتاب مبین ولوح محفوظ نوشته شده است.
1- قضا :
در لغت به معنی فیصله دادن است ، خواه فعلی باشد خواه به خدا نسبت داده شود یا به غیر خداوند . کلمه قضا درباره حکم هم هست ،البته این کلمه مترادف حکم نیست ، زیرا دربعضی موارد استعمال آن به معنای حکم کردن غلط است .
• قضا ازنظر ابن منظور:
القضا الحکم ، القطع و الفصل وقضاء الشی احکامه امضاوه الفراغ منه فیکون
بمعنی الخلق .
• قضا از نظر زبیدی :
القضا الحکم والفصل و یکون القضا بمعنی الحتم والامر والامیال .
• قضا از نظر صاحب المصباح :
القضا بمعنی الاداء لغه .
• قضا از نظر راغب :
القضا فصل الامر قولا کان ذلک او فعلا .
2- قدر :
در لغت قدر شی به سکون دال ، به اندازه چیزی است و قدر به فتح دال به معنای حکم و قسمت و در واقع مرادف تقدیر است .
البته این کلمه درمعنای علم و اعلام و قدرت و تمکن و عکس آن ، یعنی عسـر و ضیـق نیــز به کـار می رود .
• قدر از نظر جوهری :
قدر الشی مبلغه والقدر مایقدره الله عزوجل من القضا.
• قدر از نظر ابن منظور :
اقدر لقَدر و القَدَرالقضا والحکم و هو ما یقدره الله عزوجل من القضا یحکم من الامور
• قدر از نظر زبیدی :
القدر القضا و الحکم و ما یقدره الله عزوجل من القضا یحکم به من الامور والقدرایضا
مبلغ الشی و یضم والقدر ایضا الطاقه والقدر التضییف ، التعطیم و تدبیر الامور.
• قدر از نظر راغب :
والقدر و التقدیر تبیبن کمیه الشی فتقدیر الله الاشیاء علی وجهین احدهما باعطاء القدره
والثـانی بانَّ یجعلها علی مقدار مخصوص و وجه مخصوص جسما اقتضت الحکمه .
به طور کلی از گزارش های اهل لغت این نکته به دست می آید که اصطلاح قضا و قدر درباره خداوند و موضوع تقدیر، در دو معنای لازم و در طول یکدیگر به کار رفته است . معنا و مرحله اول وجود و ضرورت بخشیدن به اصل و جمود امکانی است ( القضا ) ؛ مرحله دوم ، افزودن بر وجود بخشی ، مقدار و خصوصیات و دیگر یقینیات و ویژگی های یک وجود خاص از سوی خداوند پیش از وجود آن ها مقدر و متعین شده است ( قدر ) .
اما قضا و قدر در معنای اصطلاحی را در ضمن نظریاتی که عنوان خواهم کرد ، بیان می کنم .
یکی از مسائلی که جبریون مطرح کرده اند و شبهه بسیاری از مردم عوام نیز هست ، این است که قضا و قدر باعث سلب اختیار از انسان ها می شود و این دو قابل جمع با هم نیستند .
جبریون می گویند خداوند همه کارهای انسان را در سرنوشت آدمی تثبیت کرده است ، این گونه که از مفاهیم قضا و قدر برای مجبور بودن انسان استدلال می شود ، از مفاهیم شانس و بخت و اقبال و تصادف صورت نمی گیرد ؛ بلکه شرکت مفاهیم قضا و قدر و تصادف فقط در این است که در هر دو مقوله اختیار انسان را در کارها نفی می کند ، با این تفاوت که قضا و قدر اختیار را به طور کلی منتفی می کند و تصادف برخی از کارها را منتفی می کند .
این سخن صدمه جبران ناپذیری را به شایستگی ادیان و برخی از مکاتب فلسفی وارد می کند . برخی از نویسندگان غربی بدون اطلاع از ادیان بخصوص دین اسلام چنین گفته اند که ادیان ، اعتقاد به قضا و قدر به معنای سلب اختیار را جزء برنامه اساسی خود قرار داده اند و لذا هر گونه فعالیت و کوششی و همچنین تمام اتفاقات را چه خوب و چه بد به گردن قضا و قدر انداخته اند و به این شکل به جای آن که عامل تحرک باشند ، باعث رکود شده اند و بدون توجه به معنای صحیح قدر حکم به عدم اختیار انسان نمودند .
علت این طرز تفکر را اگر در غرب به خاطر عدم اطلاع آن ها از ادیان ، بخصوص دین اسلام در نظر بگیریم ، در شرق علاوه بر این باید به نکبت و ادباری که به جوامع آن ها روی آورده شده ، نیز اشاره کنیم .
تاریخ ثابت کرده است که هر فرد یا جامعه ای که نتوانست و نخواست به آرمان های اساسی و
اصلی خود دست پیدا کند خود را با کلماتی مانند قضا و قدر ، تصادف و شانس سرگرم کرد ، چنانکه پیامبر می فرمایند :
« دورانی برای این امت پیش می آید که مرتکب معاصـی و تبهــکاری می گردند و بــرای توجیه این سقوط می گویند : قضا و قدر خداوندی این اقتضا می کرد ، اگر چنین اشخاصی را ملاقات کردید ، به آن ها برسانید که از آن ها بیزارم . »
پس اعتقاد به قضا و قدر به شکل یاد شده یکی از عوامل سقوط و بدبختی فردی و اجتماعی است .
اما برداشت درست از مفهوم قضا و قدر و ربط صحیح آن با مساله جبر و اختیار انسان ، از جمله مسایل فلسفی است که ذهن بسیاری از اندیشمندان و دانشمندان بالخصوص مسلمان را به خود جلب کرده است و رساله ها و کتاب های بسیاری متنوع و گوناگون در این نوشته ها عنوان شده ، همان طور که گفتم این است ، که آیا تقدیر الهی حریت و آزادی را از انسان سلب می کند و اعتقاد به وجود چنین عاملی چه نتیجه ای در بر دارد ؟
من در این تحقیق سعی دارم ، عنوان کنم که نه تنها قضای الهی اختیار انسان را محدود نکرده و از بین نمی برد ، بلکه اختیار او را تحکیم و تثبیت می کند . بدین منظور شاید مهمترین کار در این زمینه بررسی نظریات غلط در باب تعریف قضا و قدر باشد .
قضا و قدر و جبر و اختیار در قران و حدیث
آیاتی از قران صریحا حکومت و دخالت سرنوشت و این که هیچ حادثه ای در جهان رخ نمی دهد ، مگر به مشیت الهی اشاره دارد و بعضی از آیات نیز نشان می دهد که انسان در سرنوشت خود مختار است و می تواند آن را تغییر دهد . در این جا این سوالات مطرح است که این دو نوع آیه چگونه ارتباطی با هم دارند ؟ آیا نمی توان آن ها را با هم جمع کرد ؟ چرا عده ای آیاتی را تاویل کردند و عده دیگر به همان آیات براساس ظاهر تمسک جستند .
من در ابتدا تعدادی از این آیات را در این تحقیق عنوان می کنم ، سپس به بررسی آن ها بر اساس راه حل های ارایه شده می پردازم .
آیاتی که صریحا دخالت و حکومت سرنوشت و این که هیچ حادثه ای در جهان رخ نمی دهد مگر به مشیت الهی ، عبارتند از :
• مااصابه من مصیته فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک علی الله مسیر( حدید 22 ) .
• و عنده مفاتیح الغیب لا یعلمها الا هو و یعلم ما فی البر و البحر و ما تسقط من ورقه الا یعلمها و لا حبه فی ظلمات الارض و لا یابس الا فی کتاب مبین (انعام 59 ) .
• یقولون هل لنا من الامر شیئ قبل ان الامر کله لله یخفون فی انفسهم ما اربیدون لک یقولون لو کان لنا من . ( آل عمران 154) .
• و ان من شی الا عندنا خزائنه و ما نزله الا بقدر معلوم ( حجر 21 ) .
• قد جعل الله لکل شی ء قدرا ( طلاق 3 ) .
• انا کل شی ء خلقناه بقدر ( قمر 49 ) .
• فیض الله من یشاء و یهدی من یشاء ( ابراهیم 4 ) .
و اما آیاتی که نشان می دهد انسان در سرنوشت خود مختار است و می تواند آن را تغییر دهد عبارت است از:
• ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیر ما با نفسهم ( رعد 11 ) .
• و حزب الله مثلا قریه کانت آمنه مطمئنه یاتیها رزقها رغدا من کل مکان فکفرت بانعم الله لباس الجوع و الخوف ( نحل 114) .
• و ما کان الله لیظلمهم ولن کانوا انفسهم یظلمون (؟)
• و ما ربک بظلام للعبید ( فصلت 46) .
• اما هدینا سبیل اما شاکرا و اما کفورا ( دهر 3 ) .
• فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر ( کهف 29) .
• ظهر فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس ( روم 41 ) .
• من کان یرید العاجــله عجلنا فیـــها ما نشاء لمن نرید لم جعـلنا له جهنم یصـــلیها مذمــــوما (اسری18-20) .
• من کان یرید حــــرث الاخره نزد له فی ؟ ؟؟ و من کـــان یرید حرث الدنــــیا نوته فیـــها ( شوری 20 ) .
این دو دسته آیات از نظر علمای کلام معارض یکدیگر شناخته شده اند . به عقیده آن ها باید مفاد ظاهر هر دسته را پذیرفت و دسته دیگر را تاویل کرد که در فرق شیعه آن عده که دسته اول این آیات را تاویل کردند « قدری » و آن عده که قسمت دوم آیات را تاویل کردند « جبری » نامیدند .
البته باید ببینیم تعارضی که در این جا گفته شده ازچه نوع تعارضی است ، زیرا تعارض گاهی به این صورت است که یک سخن ، سخن دیگر را مطابقا و صراحتا نفی نمی کند اما لازمه صحت و راستی آن بطلان و کذب مفاد جمله اول است .
مسلما آیات قران صراحتا یکدیگر را نفی نمی کند ، بلکه علت این که این دو دسته متعارض شناخته شده اند ، این است که همه چیز به تقدیر الهی باشد ، انسان نمی تواند آزاد باشد و آزادی با مقدر بودن سازگار نیست ؛ از آن طرف لازمه این که انسان خود عامل موثر در خوشبختی و بدبختی خود باشد و سرنوشت خود را در اختیار داشته باشد که خوب یا بد این است که تقدیری در کار نباشد .
البته یک بیان سومی هم می توان پیدا کرد که این دو دسته آیات با هم تعارض نداشته باشند که د بخش های بعد توضیح بیشتری راجع آن خواهم داد .
نکته دیگر این است که آیاتی بر جبرگرایی برمی گردد غالبا باید آن ها را با توجه به صدور اسلام و در مقایسه با مجموع آیات در نظر گرفت ؛ ثانیا چون با برهان عقلی و ضرورت دین مخالفت دارند تاویل آن ها ضروری است ؛ ثالثا می بینیم که آیات بسیاری در زمینه مختار بودن نیز ذکر شده است که به راحتی نمی توان آن ها را تاویل کرد .
قضا و قدر در این آیات در معنایی به کار رفته که اگر دقت شود به هیچ روی با اختیار انسان منافات ندارد ، زیرا قضا وقدر به طور کلی در این آیات به دو دسته تقسیم می شود : آیاتی که ناظر بر اصل تقدیر درباره کل نظام هستی است که از قضا و قدر الهی خارج نیست و قسم دوم آیاتی که ناظر به انسان ، اعمال و اجل او است که در هر دو قسم از این آیات قضا و قدر به اختیار انسان لطمه ای وارد نمی کند .
آقای جعفر سبحانی در کتاب جبر واختیار خود برای قضا و قدر معانی مختلفی را ذکر کردند و عنوان نمودند که هیج کدام از این معانی به اختیار انسان لطمه ای وارد نمی کند .
قضا در آیات الهی به هفت معنی استعمال شده است :
علم ، اعلام ، حکومت ، حتمیت ، تکلیف ، آفریدن ، اتمام و معانی دیگر که می توان به این معانی ملحق کرد .
اما قضا به معنای علم واعلام اصلا به عوامل و فعالیت های انسانی ارتباطی ندارد .
اما قضا به معنای امر و تکلیف ، با در نظر گرفتن اینکه وسایل تکامل را خوامه از جنبه فردی و خواه از جنبـه اجتماعی برای انسان قرار داده ، ربـطی به اختیار انســان ندارد ، بلکه امر و تکـــلیف عامل
تحرک انسان ها برای فعالیت ها می باشد .
پس قضای خداوند آن است که با دستورات و تکالیف خود راه فساد را از صلاح مشخص کند و این امر نه تنها جبر نیست بلکه با اختیار همساز است .
اما قضا به معنای حکومت : صنعتی است که مخصوص خدا نیست بلکه هر جامعه که دارای حاکمی
است باید حق را از باطل جدا کند و تنها تفاوت این حاکمان با خداوند در این است که حکام ممکن است دچار اشتباه شوند ولی خداوند از اشتباه مبراست .
اما قضا به معنای حتمیت وآفریدن : درهیچ یک از آیات قرانی به کارهای انسانی مربوط نیست ، بلکه همیشه به آفرینش دستگاه طبیعت و آثار طبیعی کردارهای انسانی مربوط می شود .
در هر صورت با وجود معانی بی شماری که برای قضا ذکر شده یک ریشه بیشتر ندارد ، یعنی هر کاری که با نهایت اتقان و استحکام و پایداری و استواری خاصی انجام گیرد .
قدر در قران به خلق و بیان و اخبار اطلاق شده است . در معدود آیاتی نیز به معنای ضیق ، آمده است . قدر به معنای حد و اندازه نیز می باشد .
قدر به این معانی هیچ منافاتی با اختیار انسان ندارد.
قضا و قدر در افق آیات روایات
به دنبال نزول آیات و پرسش های گوناگون مردم از حقیقت آن شاهد وجود روایات متعددی از سوی پیامبر و امامان در موضوع قضا و قدر و رابطه آن با اصل اختیار هستیم .
• امام موسی کاظم (ع) درباره حقیقت قضا و قدر فرمود :
قلت ما معنی قدر ؟ قال (ع) : تقدیرالشی من طوله و عرضه
قلت ما معنی قضی ؟ قال (ع) : اذا قضی امضاه فذلک الذی لامر له
• امام رضا (ع) از شخصی به نام یونس که از حقیقت قضا و قدر پرسید ، فرمود :
القدر، هی الهندسه و وضع الحدود من البقا و الفنا ؛و القضا ، هو الابرام و اقامه العین
• امام رضا (ع) به وسیله اجداد خود از پیامبر اسلام و آن حضرت هم از امر خداوند روایت فرموده است که هر کس به قضای من راضی و به قدر من مومن نشد ، خدای دیگری را بیابد.
• در سیره نظری و عملی امام علی شاهد تاکیدهای مکرر او بر تائید اصل قضا و قدر هستیم .
حضرت قضا و قدر الهی را بدون شبهه ، متقن و علم محکم و امراستوار وصف می کرد ،
که زمام و مصدر امور از قضای الهی سرچشمه می گیرد . ودر جایی دیگر بر وجود قدر ،
اجل و کتاب برای شی تاکید می ورزد .
• امیرالمومنین در حدیث اصبغ درجواب پیرمردی که از قضا و قدر پرسیده بود ، می فرمایند :
« سوگند به خدایی که دانه را شکافـت و روح را آفرید ، ما قدمی برنداشــتیم و به دره ای فرود
نیامدیم و بر تلی فرا نرفتیم مگر به قـضای الهی .....البته این بدان معنــی نیسـت که قضا لازم
و قدر قطعی است ، زیرا اگر چنین باشــد پاداش و کیفر، وعـده و وعــید و امرو نــهی باطــل
خواهد بود . »
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |